از غم خبري نبود اگر عشق نبود
دل بود ولي چه سود اگر عشق نبود؟
بي رنگ تر از نقطه ي موهومي بود
اين دايرهي كبود، اگر عشق نبود
از آينهها غبار خاموشي را
عكس چه كسي زدود اگر عشق نبود؟
در سينهي هر سنگ دلي در تپش است
از اين همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
بي عشق دلم جز گرهي كور چه بود؟
دل چشم نمي گشود اگر عشق نبود
از دست تو در اين همه سرگرداني
تكليف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
"قيصر امين پور"