*****زندگي بافتن يك قاليست/ نه همان نقش و نگاري كه خودت مي خواهي/ نقشه را اوست كه تعيين كرده/ تو در اين بين فقط مي بافي/ نقشه را خوب نگاه كن نكند اخر كار/ قالي زندگيت را نخرد!!!!!!!*****
****با ارزوي اوقاتي خوش در نفس****
پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت.پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت:هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی. روز اول،پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید.طی چند هفته بعد همانطور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر میشد.او فهمید که کنترل عصبانیتش اسانتر از کوبیدن میخ ها به دیوار است......به پدرش گفت و او نیز پیشنهاد داد هر روز که توانست عصبانیتش را کنترل کند یکی از میخها را از دیوار بیرون بکشد.روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون کشیده است.پدر دست پسرش را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت:پسرم!تو کار خوبی انجام دادی .اما به سوراخ های دیوار نگاه کن. دیوار دیگر هرگز مثل گذشته نمی شود.وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهایی میزنی،ان حرفها هم چنین اثاری بر جای می گذارد.تو میتوانی چاقویی در دل انسان فرو کنی و ان را بیرون اری.اماهزاران بار عذرخواهی فایده ندارد ان زخم سر جایش است.زخم زبان هم به اندازه زخم چاقئ دردناک است.