گفتم شبي به مهدي بردي دلم ز دستم
من منتظر به راهت شب تا سحر نشستم
گفتا چه كار بهتر از انتظار جانان
من راه وصل خود را بر روي تو نبستم
گفتم ببخش جرمم اي رحمت الهي
شرمنده تو بودم شرمنده تو هستم
گفتا هزار نوبت از جر م تو گذشتم
پرونده تو ديدم چشمان خود ببستم